شهید چمران:
خدایابه هرکه دل بستم،تو دلم را شکستی.عشق هرکسی را به دل گرفتم،تو او را از من گرفتی.هرکجا خواستم دل مظطرب و دردمندم را آرامش دهم،و در سایه امیدی به خاطر آرزویی برای دلم امنیتی به وجود آورم،تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفانهای وحشت زای حوادث رهایم کردی تا هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم.
خدایا،تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه ی توکل به تو،آرامش و امنیت احساس نکنم...خدایا،تورا بر همه این نعمتها شکر میکنم.
شیدای چمران:
این روزها که هزار باره دلم میشکند... باشد تاوان روزهایی که به غیر تو دل بستم..
.یا رفیق من لا رفیق له
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد چه جای نگرانی ست؟
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
*فاضل نظری*
+زندگی سخت نفس میکشد اینجا بی تو...
شهید چمران:
آنانکه به من بدی کردند،مرا هشیار کردند
آنانکه از من انتقاد کردند،به من راه و رسم زندگی آموختند.
آنانکه به من بی اعتنایی کردند،به من صبر و تحمل آموختند.
آنانکه به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند.
پس خدایا!به همه آنان که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدندخیر و نیکی دنیا و آخرت عطا کن...
شیدای چمران:
کاش من هم چمران شوم...
کاش اشکم رنگ دنیا و آدمها را نگیرد...
کاش کمکم کنی،.
کاش مرا بیش از پیش دریابی...
+نگذار آهی بکشم برای شکسته شدن دلهایی که دلم را شکستند...
بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان یا قفس تنگ چه فرقی دارد؟
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز میپرسمت از مساله و دوری عشق
و سکوت تو جواب همه مساله هاست...
(فاضل نظری)
+مرا از خود رها کردی و بال پرزدن دادی
اگر این است آزادی مرا بی پال و پر گردان...