شیدایی به رسم چمران

اینجا سکوت من فریاد میشود...

شیدایی به رسم چمران

اینجا سکوت من فریاد میشود...

شیدایی به نام تو...

هرچند،

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است...

هرچند،

اینجا برای از تو سرودن مرا کم است...

اما...

این بغض و اشک خانمان سوز امان مرا برید و طاقتم طاق شد...

این بغض و اشکی که هزاران بار متهم است به دل مردگی و افسردگی...

این بغض و اشکی که هرجا مجال خودنمایی یافت با دلشکستگی از سر عشق فرود آمد و گاه تلخی خنده خلق را به شیرینی نگاه تو و به حلاوت اشکی که تو مقتدایش بودی تاب آورد...

و حالا اینجا رازی چندساله را باید برملا شدن...

راز شیدایی به رسم تو عزیز من...

به رسم تو *چمران من*


+دلم سخت شکسته است و دل شکسته را زبانی نیست برای با تو سخن گفتن زبان دل شکسته اشک است و اشک زبانی لکنت گرفته اما قلمم را تاب و توان بیشتر است مینویسم با تو و پیشکش نمیکنم بغضم را جز به قلب تو...